آیین زندگی – مردم میگویند:«باید به فکر آینده بود٬فردا را برای رفاه٬آسایش خانواده و کهولت سن برنامه ریزی و بیمه کرد.»حق با آنهاست!برای آینده برنامه ریزی کنید٬نقشه بکشید اما نگران آن نباشید.
در بین جنگ جهانی در اروپا جوانی نوشته بود:
دچار نگرانی زیادی بودم؛کار من تهیه فهرست کشته گان٬مفقودان و بیماران بستر شده بود.همچنین بررسی اجساد خودی و دشمن و ارسال وسایل آنها به خانواده هایشان.نگران بودم اشتباهی کنم یا زنده نمانم یا پسر ۱۶ ماه ام را که هرگز ندیده بودم موفق به دیدنش نشوم. ۱۷ کیلو وزن کم کردم و در مرز دیوانگی داشتم مثل بچه ها گریه میکردم.
به بهداری ارتش رفتم و سخنان دکتر حال مرا خوب کرد.
او گفت:«می خواهم زندگی ات را مانند ساعت شنی تصورر کنی؛هزار دانه شنی در قسمت بالا هستند و به آرامی از راه باریک به قسمت پایین می روند؛من و تو نمیتوانیم کاری کنیم که یک دانه اضافی عبور کند مگر اینکه سیستم آنرا تغییر دهیم.من و تو و دیگران درست مانند این ساعت شنی هستیم.هنگامی که روز را آغاز میکنیم کلی وظیفه داریم که حس میکنیم باید تا شب انجام شود ولی اگر هر وظیفه را در زمان خودش انجام ندهیم مانند این است که در عبور ذرات شن دخالت کنیم. و این باعث ناراحتی های روحی و جسمی خواهد شد.»
این سخنان دکتر در ادامه زندگی و شغل پس از جنگ نیز مرا نجات داد.
نیمی از تخت خواب های بیمارستان را بیماران اعصاب اشغال کرده اند.آنها که می توانند دوباره شاد باشند و زندگی خوبی بگذرانند؛تنها کافیست نگران آینده نباشندو گذشته را دور بریزند.آنها باید در حال زندگی کنند و از آن لذت ببرند.آنها باید با مفهوم زندگی تا غروب آفتاب آشنا باشند.آنها باید بدانند که نباید برای طلوع آفتاب فردا از حالا شروع به قصه خوردن بکنند.
نظرات کاربران
افزودن نظر