من معتاد پرفسور سمیعی ام

من معتاد پرفسور سمیعی ام

احتمالا تا حالا بارها جملاتی را از مرحوم دکتر شریعتی، کوروش کبیر، پروفسور سمیعی، انیشتین و بیل گیتس شنیده باشید که بعدا معلوم شده که این حرف ها، اصلا صحبت آن ها نبوده. چرا چنین اتفاقی می افتد.؟
احتمالا برای تان پیش آمده که یک رستوران خیلی معروف رفته اید و یک غذای معمولی به شما داده اند و چهار برابر قیمت رستوران معمولی شما را شارژ کرده اند.شما هم جلوی دیگری خیلی خود را مشعوف نشان داده اید اما با خودتان گفته اید لذتی که از فلافلی سر کوچه مان بردم خیلی بیشتر بود.! این چه غذایی بود.!
حتما تا به حال اجناسی خریده اید که رویش علامت معروف ترین برندهای جهان مانند آدیداس و سونی … حک شده است اما آن محصولات قلابی است. چرا چنین چیزی رخ می دهد. دلیل همه این ها یکی است.
دلیل اش این است که زمانی که ما حرفی را از یک برنده جایزه نوبل می شنویم عموما بخش انتقادی مغز ما خاموش می شود. حتی اگر حرفش عجیب به نظر برسد پیش خودمان می گوییم حتما استدلالی قوی یا مطالعه ای عمیق پشت این حرف است. او دارنده جایزه نوبل است. حرف بی خودی که نمی زند. یک استاد دانشگاه مشهور چطور؟ یک برنده مدال طلا در المپیاد چطور؟ مدیرعامل یک شرکت موفق و مشهور چند میلیارد دلاری چطور؟

شاید نام تایگر وودز قهرمان گلف جهان برای چندین دوره را شنیده اید. مشهور است که پیش از دو سالگی بواسطه فعالیت های پدرش در این رشته، با گلف آشنا شد. هر چه گذشت استعدادش بیشتر شکوفا شد و اتفاقی که او را بسیار شکوفاتر کرد این بود که بواسطه تعاملات پدرش با گلف بازها و مربیان گلف حرفه ای، جلو چشمان آن ها قرار می گرفت و آن ها او را به عنوان یک استعداد فوق العاده در این رشته شکار کردند و بیشتر پرورشش دادند. آدم های زیادی تلاش می کردند تا گلف باز اول دنیا شوند، اما واقعا او بهترین استعداد گلف بازی دنیا بود؟ حتما نه! چه بسا ده ها استعداد برتر که فرصت دیده شدن توسط حرفه ای ها را نداشتند.
آنچه برای تایگر وودز اتفاق افتاد، حدود ۵۰ سال قبل در دنیا شناسایی و نام گذاری شد. جامعه شناسی به نام رابرت مِرتون اولین بار این پدیده را «اثر متیو» نامید. داستان چه بود؟ بسیاری از کارهای علمی فوق العاده بخاطر ناشناس بودن فرد محقق به چشم نمی آید و تنها وقتی که یک نام شناخته شده در آن کار بیاید همه آن را مورد توجه و تقدیر قرار می دهند. جالب است که آقای دکتر رندی شکمن که خود استاد دانشگاه کالیفرنیا، برنده جایزه نوبل علوم پزشکی و سردبیر چندین مجله معتبر بود، همین چند سال قبل در گاردین مقاله عجیبی نوشت. او گفت انتظار می رود مجلات معتبری مثل نیچر در هر زمان نتایج بهترین تحقیقات دانشمندان و محققان را منتشر کنند، اما آن ها اینکار را نمی کنند! بلکه نتایج کارها و حرف های مشهورترین افراد را منتشر می کنند!

شریعتی

تحلیل و تجویز راهبردی:

این پدیده ها چه مشکلی ایجاد می کنند؟ ما اسیر «بازی نام ها و برندها» می شویم.

1- خود حرف نیست که مهم می‌شود، بلکه این گوینده حرف است که مهم می شود. کار به آنجا می رسد که اگر نامی شناخته شده در کنار نویسندگان یک کتاب قرار نگیرد، اصلا شانسی برای انتشار نخواهد داشت. کتابی اگر نویسنده ای شناخته شده نداشته باشد، خوانده نخواهد شد. کتاب فوق العاده ای اگر توسط انتشارات نامعتبری منتشر شود، کتاب ضعیفی شمرده می شود.
2- سلبریتی ها بدون داشتن ذره ای صلاحیت حرفه ای در انتخابات رای می آورند.
3- رستوران های معروف غذای معمولی می دهند (خیلی معمولی) اما چندین برابر بیشتر پول می گیرند.
4- دیگران سعی می کنند حرف های خودشان را در لوای حرف های سلبریتی ها و محصولات خود را تحت لوای برندها ارایه کنند. کیفیت مهم نیست. محتوا مهم نیست. نام ها (سلبریتی ها و برندها) مهم هستند. اسامی و نام ها هستند که در دنیای ما نقش ایفا می کنند، نه محتوا و کیفیت.
چه می توان کرد؟ دو راهکار معرفی می کنیم:

کندن برچسب ها؛

وقتی می خواهیم ایده ها، محصولات، فیلم ها، کتاب ها، غذاها را قضاوت کنیم. برچسب اش را بکنیم و بگوییم اگر این برند معروف نبود آیا باز هم قضاوتم اینگونه بود؟ باز هم این غذا را با این قیمت و این ایده را با این اشتباهات و ابهامات می پذیرفتم؟

پرسه زنی های هدفمند در کوچه گزینه های گمنام: به گزینه های گمنام فرصت شنیده شدن و دیده شدن و البته خورده شدن بدهیم. حیف نیست تمام عمر ما را پای صحبت سه نفر بگذارنیم فقط از یک تیپ رستوران استفاده کنیم؟ فقط یک نوع کتاب بخوانیم؟ فقط از یک خیابان رد شویم؟ شاید دیگران حرف های تازه تر، طعم های تازه تر، سرویس های بهتری داشته باشند. به ازای هر پنج باری که به شیوه متعارف عمل می کنیم، یک بار را صرف پرسه زنی و تست گزینه های گمنام کنیم.

نوشته مشترک وحید شامخی و مجتبی لشکربلوکی

مطالب پیشنهادی

نظرات کاربران
افزودن نظر

question